به گزارش مشرق، «من رئیس سیا بودم. ما دروغ گفتیم؛ تقلب و دزدی کردیم و آن را آموزش دادیم»؛ این جملهای است که «مایک پمپئو» وزیر خارجه دولت ترامپ در ستایش دستاوردهای خود به عنوان رئیس اسبق سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در بازه زمانی ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۸، گفته بود. البته، آدم دروغگو فراموش کار است و شاید برای همین باشد که او به رغم اینکه بارها مدعی شد که «ترور سردار قاسم سلیمانی خلاف قوانین داخلی آمریکا نبوده است»؛ این روزها تلاشهای سیا را برای ترور «جولیان آسانژ» بنیانگذار سایت افشاگر ویکی لیکس، شایعه خوانده و میگوید «قوانین داخلی آمریکا اجازه انجام چنین کاری را نمی دهد»!
این یادآوری از آن جهت بود که سازوکار اصلی ترین سرویس جاسوسی آمریکا را از زبان خود آنها بشنویم تا مقدمهای باشد بر تحولات ساختاری که این روزها در این نهاد شاهد هستیم.
این تحولات در درجه اول شامل ایجاد یک کارگروه تخصصی برای مقابله با نفوذ چین است. در گام دوم، ایجاد مرکزی برای ارزیابی فناوریهای نوین را شامل میشود و در نهایت، تعطیلی دفاتر ویژه ایران و کره شمالی را موجب خواهد شد.
چین؛ اولویت برتری اطلاعاتی در ایندوپاسیفیک
ایجاد کارگروه ویژه چین در سازمان سیا حتی پیش از آنکه ویلیام برنز خبر انحلال مرکز ویژه ایران را بدهد؛ به منزله پایان فصل مبارزات ادعایی با تروریسم است که طی دست کم دو دهه گذشته، با تمرکز ویژه بر خاورمیانه، اولویت اصلی تمامی نهادهای سیاسی، امنیتی و اطلاعاتی دولت آمریکا تلقی میشد در قلب این تغییرات، ایجاد مرکزی جدید برای مأموریتها در حوزه چین گنجانده شده است. البته این طور نیست که این نخستین مرکز تخصصی سیا برای رصد فعالیتهای پکن باشد اما آنچه که در حال ایجاد شدن است؛ بر همه موارد قبلی ارجحیت خواهد یافت و هدف از آن تقویت کار جمعی درباره مهمترین تهدید ژئوپلیتیکی است که آمریکا در قرن ۲۱ با آن روبرو خواهد شد.
این میتواند مشابه همان رویکردی باشد که در دوره جنگ سرد با شوروی سابق در پیش گرفته شد با این تفاوت که چین به دلیل قدرت اقتصادی و همینطور رابطه رقابت محوری که با آمریکا دارد؛ دشمن پیچیدهتری تلقی میشود.
در واقع، تمرکز ویژه بر روی چین در اصلی ترین نهاد جاسوسی آمریکا در ادامه سیاست چرخش به ایندوپاسیفیک دولتهای قبلی و فعلی واشنگتن قابل ارزیابی است. پیشتر هم نهادهای دیگر از جمله پنتاگون چنین روندی را آغاز کردهاند که در خروج آنها از افغانستان، خارج کردن سامانههای پاتریوت و تاد از عربستان و در حال حاضر، ادعا برای کاهش تدریجی نیروها در عراق نمود پیدا میکند.
اگر وزارت دفاع آمریکا، شمار تجهیزات و نیروها را در غرب آسیا کاهش دهد تا تمرکز را بر روی ایندوپاسیفیک و آسیای شرقی بگذارد؛ طبیعی است که سیا هم چنین روندی را در پیش بگیرد. همزمان، وزارت خارجه آمریکا هم تمرکز را روی ایجاد اتحادهای جدید با کشورهای محدوده ایندوپاسیفیک گذاشته که پیمانهایی مثل «آکوس» و «کواد» از این دست است.
به این ترتیب، ایجاد کارگروه ویژه چین در سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا حتی پیش از آنکه ویلیام برنز خبر انحلال مرکز ویژه ایران را بدهد؛ به منزله پایان فصل مبارزات ادعایی با تروریسم است که طی دست کم دو دهه گذشته، با تمرکز ویژه بر خاورمیانه، اولویت اصلی تمامی نهادهای سیاسی، امنیتی و اطلاعاتی دولت آمریکا تلقی میشد. حتی بازنشستگی «مایکل دی آندریا» یا «آیت الله مایک» نیز که از سال ۲۰۰۶ به مدت ۱۰ سال ریاست مرکز مبارزه با تروریسم سازمان سیا را برعهده داشت و از ۲۰۱۷ (خرداد ماه ۱۳۹۶) به عنوان مدیر جدید اداره عملیاتهای مخفی سیا در ایران منصوب شد؛ اقدامی نمادین در راستای بستن پرونده مبارزه ادعایی با تروریسم است.
ایران؛ اولویتی که همچنان باقی است
عزم سیا برای تحلیل رفتارهای ایران در سطح منطقه حاکی از آن است که آمریکا به جای تمرکز بر حکومت ایران، منافع این کشور را در جغرافیایی وسیعتر هدف قرار داده است اما آیا تعطیلی مراکز ویژه ایران و کره شمالی را باید به معنای کم شدن حساسیت آمریکا روی این کشورها بدانیم؟ هر دو این مراکز چهار سال پیش و به صلاحدید دونالد ترامپ رئیس جمهور وقت آمریکا دایر شدند که اولویت خود را از یک سو روی فشار حداکثری با ایران و از سوی دیگر، روی خلع سلاح هستهای کره شمالی از راه مذاکره گذاشته بود.
آنطور که ویلیام برنز رئیس فعلی سیا میگوید «مقابله با تهدیدات جهانی موجود در برابر آمریکا، مختص چین نبوده و سیا همچنان توجه ویژهای به تهدیدهای مهمی از جمله رفتارهای تهاجمی روسیه، تحرکات کره شمالی و ایران نشان میدهد».
دیگر منابع سیا هم مدعی هستند که تعطیل شدن دفاتر ایران و کره شمالی در این سازمان به معنای کاهش اهمیت آنها برای سیا نبوده است؛ بلکه در بررسی مجدد سازمانی این نتیجه حاصل شده که «بررسی فعالیتهای این دو کشور در راستای ساختار دفاتر منطقهای اثر بخشی بیشتری به همراه خواهد داشت».
درمجموع، ایجاد چنین مراکزی از اول هم با توجه به عدم رابطه دیپلماتیک آمریکا با ایران و کره شمالی و در نتیجه دشواری ورود به خاک آنها در قالب محقق، دیپلمات، دانشجو و حتی تاجر، امری بیهوده بوده است. این در حالی است که روزنامه نیویورک تایمز، درست قبل از رونمایی برنز از تغییرات ساختاری سیا و تعطیلی دفتر ایران، از لو رفتن شمار زیادی از جاسوسهای این سازمان به ویژه از سوی کشورهای ایران، روسیه، چین و پاکستان خبر داده و نوشته بود بسیاری از این افراد کشته یا بازداشت شدهاند. به ویژه، در چین و ایران، این باور وجود دارد که جاسوسها بعد از شناسایی، مجبور به ایفای نقش جاسوس دوجانبه شدهاند که این برای وجهه سیا به هیچ وجه خوب نیست.
در مورد چین، تلاش میشود تا با ایجاد کارگروه ویژه و تکیه بر فناوریهای نوین، ضعفهای جاسوسی انسانی حتی الامکان رفع شود اما در مورد ایران وضع به چه صورت است؟
با قرار گرفتن زیر چتر سنتکام که به معنی همکاری با اعراب برای مهار ایران است؛ نقش آتی رژیم صهیونیستی دفاع از منافع واشنگتن در برههای است که نیروها و تجهیزات برای مهار چین؛ در منطقه اقیانوس هند و آرام متمرکز میشوند چنانچه به خاطر داشته باشید نفتالی بنت نخست وزیر رژیم صهیونیستی در دیدار با جو بایدن رئیس جمهور آمریکا که در شهریور ماه انجام شد؛ از طرحی ضدایرانی خبر داد که آن را «مرگ با هزار زخم کاری» توصیف کرده بود.
راهبرد ارائه شده توسط بنت شامل مقابله با ایران با استفاده از ترکیبی از اقدامات کوچک بسیار در چندین جبهه – نظامی و دیپلماتیک – به جای یک ضربه سنگین است. تلاش برای نفوذ در مرزهای شمال غرب از راه تحکیم رابطه با جمهوری آذربایجان، تلاش برای اعمال نفوذ در اقلیم کردستان عراق که نمونه آن در کنفرانس اربیل با موضوع عادی سازی رابطه با اسرائیل نمود پیدا کرد و حتی افتتاح سفارت در بحرین که از نظر موقعیت جغرافیایی بسیار نزدیک به مرزهای آبی جنوب ایران است، به افشای ماهیت طرح بنت کمک میکند.
از سوی دیگر، رژیم صهیونیستی و آمریکا اهداف کمابیش یکسانی را در قبال ایران دنبال میکنند و با یکدیگر همکاری امنیتی دارند. این را هم یادآوری کنیم که در ۲۶ دی ۹۹، مسئولیت حراست از منافع اسرائیل و همکاری با آن، از کنترل مقر اروپایی آمریکا خارج و به سنتکام واگذار شد. این اتفاق میتواند دست سنتکام را برای انجام هماهنگیها در راستای حصول توافقهای علنی و غیرعلنی بیشتر میان اعراب و رژیم صهیونیستی باز کند حال آنکه آنها را به ایجاد جبهه مشترک علیه ایران نیز تشویق خواهد کرد. فراموش نکنیم که در وظایف تعیین شده برای مقر فرماندهی مرکزی آمریکا، مهار ایران جایگاه ویژه ای دارد.
در حالی که اولویت آمریکا پیروی از سیاست چرخش به ایندوپاسیفیک تلقی میشود؛ چیزی از اهمیت غرب آسیا و شمال آفریقا (خاورمیانه) کم نمیشود. با قرار گرفتن زیر چتر سنتکام که به معنی همکاری با اعراب برای مهار ایران است؛ نقش آتی رژیم صهیونیستی دفاع از منافع واشنگتن در برههای است که نیروها و تجهیزات برای مهار چین؛ در منطقه اقیانوس هند و آرام متمرکز میشوند. این را هم اضافه کنیم که تغییر برنامه فرماندهی یکپارچه پنتاگون در ۱۵ ژانویه ۲۰۲۱ (۲۶ دی ۹۹) اعلام شد یعنی در دوره ریاست جمهوری ترامپ و پنج روز قبل از واگذاری سکان کاخ سفید به دولت فعلی واشنگتن اما از تغییر ساختاری سیا درست یک هفته پیش رونمایی شد که این نشان دهنده برنامههای بلندمدت دولتهای واشنگتن فارغ از گرایشهای حزبی آنها است.
در مجموع، عزم سیا برای تحلیل رفتارهای ایران در سطح منطقه حاکی از آن است که آمریکا به جای تمرکز بر حکومت ایران، منافع این کشور را در جغرافیایی وسیعتر هدف قرار داده است. البته، بعد از ناکامی پروژههای فشار حداکثری و انزوای ایران، اینکه آنها به دنبال مانع تراشی در برابر گسترش نفوذ منطقهای ایران باشند؛ جای تعجب ندارد چراکه اکنون آنطور که «حسین امیرعبدالهیان» وزیر خارجه ایران میگوید معادله برعکس شده است تا آنجاکه «رژیم صهیونیستی نمیتواند در منطقه گسترش پیدا کند چراکه در زندان بزرگی به نام سرزمینهای اشغالی زندانی شده است».